همواره در طول تاریخ عالمانی راستین و دانشمندانی خداترس و پرهیزکار که علم و عمل را با یکدیگر آمیختند حافظانِ دین مردم و کافلان ایتام آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم در همه ی زمانها به خصوص عصر غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده اند. عالمانی که از یک سو جایگاه علم و دانش آنان و از سوی دیگر تقوی و دیانتشان به همراه حسن معاشرت با مردم و مهرورزی و محبت به بندگان خدا جاذبه ای در آنان ایجاد کرد که بهترین مبلغان عملی دین مبین اسلام و مذهب حقه جعفری گشتند.
یکی از این عالمان راستین و روحانیان والامقام در زمان ما مرحوم آیت الله آقای حاج سید علی گلپایگانی رضوان الله تعالی علیه بود، بزرگ مردی که علاوه بر دانش و فقه و درایت، حُسن خلق و مردم داری اش عاملی شده بود که دلها را به سوی او متمایل می نمود «واجعل افئده من الناس تهوی إلیهم».
ولادت آن بزرگوار در بیت مرجع والامقام تشیع، جمال السالکین مرحوم آیت الله العظمی سیدجمال الدین گلپایگانی بود. قلم و زبان از وصف مقامات و جایگاه علمی و معنوی آن فقیه پرهیزکار ناتوان است، مردی که از جهتِ علمی به چنان قله ی رفیعی نائل شده بود که زمانی که از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله علیه راجع به تولیت یکی از موقوفات پرسیدند که در وقف نامه آن موقوفه، تولیت، به أعلم علماء عراق واگذار شده بود از ایشان خواستند تا اعلم علماء عراق را تعیین نماید. ایشان آیت الله العظمی سیدجمال الدین گلپایگانی را معرفی فرمودند. مرحوم سید جمال در نزد اساتید بزرگی که هر یک از استوانه های حوزه علمیه نجف اشرف بودند به تحصیل فقه و اصول پرداخت از آن جمله اند: مرحوم آخوند خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی صاحب عروه الوثقی، و کسی که استاد و همدم و همراز آن مرد بزرگوار بود مرحوم آیت الله العظمی میرزاحسین نائینی بود.
مقامِ معنوی و درجات بالای سیر و سلوک و تهذیب نفس و کمالات اخلاقی آقاسید جمال الدین گلپایگانی در این مختصر نمی گنجد اما آنچه در این مقام گفتنی است تأثیرپذیری مرحوم آیت الله حاج سید علی گلپایگانی از پدری با آن عظمت و مقام و اثرات طبیعی نشست و برخاست و زندگی کردن در خانه ای که محلّ مطالعه و عبادت و کارهای روزمره ی آن مرد بزرگ بود.
آیت الله حاج سید علی گلپایگانی خاطرات جالبی از دوران کودکی و نوجوانی در محضر پدر داشت و گاهی برخی از آنان را برای اشخاص مختلف بیان می نمود. کسانی که با مرحوم ایشان حشر و نشر و در بیت ایشان رفت و آمد داشتند می دانند که یکی از اموری که برای ایشان دلپذیر و دوست داشتنی بود ذکرِ خیر و بیان حالات پدر بزرگوارشان بود. ایشان در خانه ای بزرگ شدند که شاهد گریه ها و مناجات های شبانه و جدّ و جهد پدر والامقامش در مسیر عبودیت و بندگی خدای متعال بود، می گفتند شبی از ایشان خواستم که اجازه دهند تا در اتاق ایشان بخوابم نیمه شب از خواب برخاستم و متوجه شدم پدرم برای آنکه صدای دعا و مناجاتش مرا از خواب بیدار نکند به سختی از بلند شدن صدایش خودداری می کند و مشغول مناجات با خداست مناجاتی که گویا بعد از دهها سال هنوز هم حلاوت و شیرینی آن در ذائقه ی ایشان باقی مانده بود و نیز می گفتند: در سنین کودکی و نوجوانی که در نماز جماعت پدرم مکبّر بودم، مشاهده می کردم که آن مرد بزرگ هنگامی که به ایاک نعبد و ایاک نستعین می رسید اشک از چشمانش سرازیر می شد وحتی گاهی از شدت گریه شانه هایش به لرزه می افتاد و تا پایان نماز این گریه ادامه داشت.
اثر این دیده ها و مشاهدات در آن مرد بزرگ به گونه ای بود که هنوز مؤمنانی که در مسجد سادات در نماز جماعت ایشان شرکت داشتند صوت حزن آلود و آکنده از معنویت ایشان در حالِ نماز و دعای زیبای قنوتشان که از پدر آموخته بودند را به خاطردارند. دعایی که فرازهای نخستین آن، دعای جناب ابوذر غفاری بود که به فرموده رسول خدا نزد اهل آسمان شهرت یافت و فرازهای پایانی آن عرض ادب به پیشگاه امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداه بود
«اللهم انی اسألک الایمان بک والتصدیق بنبیک والعافیه من جمیع البلاء والشکر علی العافیه والغنی عن شرار الناس صلّ علی محمد و آل محمد و صلّ علی ولیک وابن اولیائک و بلّغه منا تحیه و سلاما».
او چنان محو و مجذوب پدر بزرگوارش بود و چنان به او عشق می ورزید که به فرموده خودش سالهای آخر عمر پدر که با بیماری و ضعف همراه بود لحظه ای از وی جدا نمی گردید و تمام امور مراقبت و تیمار پدر را شخصا به عهده داشت. و نیز می فرمود پدرم بسیار به من علاقه مند بود، و چون مرگ را نزدیک دید و به خوبی می دانست که من تحمل آن را ندارم امر فرمود که به ایران سفر کنم. و وقتی مهیای سفر شدم فرمود: تو دیگر مرا نخواهی دید. عرض کردم بنابراین من به سفر نمی روم. فرمود باید بروی. و من در ایران خبر رحلت آن بزرگ مرد را شنیدم.
مادر بزرگوار آن مرحوم بانویی مؤمنه و صالحه از خاندانی اصیل در ایران که چه در دوره فقر و گرفتاری و چه در زمان گشایش و آسانی زندگی پدر بزرگوارشان همواره صبور و شاکر و همراه بود.
برادران بزرگوارش مرحوم آیت الله حاج سیدمحمد گلپایگانی که از شخصیت های علمی مطرح در حوزه نجف و نزدیکان مرحوم آیت الله العظمی حکیم و از شعراء گرانمایه و طراز اول جهان عرب بود که هنوز هم کمتر سروده ای به زیبایی و بلاغت اشعار او در مدائح و مراثی اهل بیت علیهم السلام می رسد.
برادر دیگر ایشان مرحوم آیت الله حاج سیداحمد گلپایگانی از علمائ وارسته و شخصیت های طراز اول تهران بود که در سال ۱۳۷۰ شمسی به لقاء الله پیوست و برادر کوچکشان مرحوم حاج سید حسین گلپایگانی از اخیار و نیکان و مورد علاقه ایشان بود که حدود یک سال و نیم پیش از آن مرحوم دار فانی را وداع گفت.
ایشان درسنّ ۱۹ سالگی با نوه ی مرحوم میرزای نائینی و صبیه آیت الله میرزا علی نائینی ازدواج کردند که حاصل این پیوند مبارک که بنابر گفته خود ایشان سالها قبل میرزای نائینی بزرگ آن را پیش بینی کرده بودند، چهار فرزند پسر و پنج فرزند دختر بودند.
مرحوم آیت الله حاج سیدعلی گلپایگانی زیر نظر پدر و با تشویق ایشان و در کنار برادران بزرگترشان در حوزه نجف به تحصیل علوم دینی پرداختند و بخشی از مقدمات و سطح را نزد اساتیدی چون برادرشان آیت الله حاج سید محمد و مرحوم آیت الله مدنی فرا گرفتند. رسائل و مکاسب را نزد مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد تقی آل راضی که از شاگردان طراز اول پدرشان بود آموختند و به فرموده خودشان مباحث علمی امامت را از محضر علامه امینی آموختند و علاقه وافری این استاد و شاگرد نسبت به هم داشتند به طوری که می فرمود گاهی علامه امینی من را در آغوش می کشید و به سینه می چسباند. سرانجام در حوزه درس استاد بزرگ حوزه های علمیه مرحوم آیت الله العظمی خوئی حاضر شدند و به مدت ده سال در درس فقه و اصول آن مرجع بزرگ شرکت نمودند. گه گاه از آن سالها که خالی از مشکلات و به خصوص فقر و گرفتاری نبود به نیکی یاد می کردند و از جدیت خویش در تحصیل و مطالعه و مباحثه سخن می گفتند .
پس از ده سال استفاده از درس آیت الله خوئی «ره» زمانی که مرحوم حاج سید ابوالقاسم عجایبی به واسطه مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی آملی از ایشان می خواهد تا روحانی سیدی از شاگردانش را برای امامت جماعت مسجد سادات معرفی کنند ایشان مرحوم آیت الله سیدعلی گلپایگانی را که روحانی جوانی بود معرفی می نمایند سپس با دعوت رسمی آیت الله آملی در سال ۱۳۴۱ به تهران مهاجرت کردند و امامت جماعت مسجد یوسف آباد را عهده دار گردیدند. از همان سال های آغازین اقامت در تهران نه تنها فعالیت علمی و حضور در درس و مباحثه را ترک نگفتند بلکه رابطه ی بسیار خوبی با مردم و جوانان خصوصا در منطقه یوسف آباد برقرار کردند، کلاس های اصول عقاید و جلسات پاسخ به شبهات در اوج فعالیت جریان های کمونیست با جدیت ایشان پیگیری می شد هرکس هر شبهه ای در ذهن داشت آزادانه می پرسید و ایشان با روی باز و صبر و حوصله پاسخ می دادند، کم کم آوازه علمیت و حسن خلق و مهربانی و مردم داری ایشان اشخاص زیادی را به منزل و مسجد ایشان کشاند به گونه ای که در کنار برپایی جلسات تدریس فقه و اصول و عقاید و مطالعات و فعالیت های علمی، پاسخگویی به مراجعات حضوری و تلفنی مردم وقت قابل توجهی را از ایشان می گرفت.
چه بسیار عقدهای ازدواجی که توسط ایشان جاری شد، چه بسیار اختلافات و نزاع های خانوادگی که با وساطت و راهنمایی ایشان تبدیل به محبت و دوستی شد، چه بسیار مشکلات اعتقادی که اشخاصی را در آستانه انحراف و گمراهی قرار داده بود با هدایت و ارشاد و بیان جاذب ایشان برطرف گردید چه بسیار گرفتاری های روحی و روانی که با دلسوزی و مهربانی و پیگیری ایشان به آرامش مبدل گردید، چه بسیار اشخاصی که مکررا به منزل ایشان مراجعه و زمان زیادی را به درد دل می پرداختند و از انس با ایشان لذت می بردند وچه بسیار آبرومندان نیازمندی که کمکهای مالی ایشان گره گشای مشکلات آنان گردید.
از جمله نقاط درخشان در کارنامه زندگی پربرکت این عالم عامل، هدایت و راهیابی بسیاری از ره گم کردگان به مسیر خدا و اهل بیت عصمت علیهم السلام بود. چه بسیار جوانانی که با نماز و مسجد و عبادت بیگانه بودند و یک یا چند برخورد پدرانه ایشان، آنان را اهل نماز و مسجد کرد، چه بسیار دختران جوانی که به برکت قرار گرفتن در جاذبه اخلاق و معنویت ایشان بدون هیچ گونه اکراه و دلخوری حجاب کامل برگزیدند. فراموش نمی کنم یک سال پیش از رحلتشان، برای معاینه چشم به مطب دکتر چشم رفتیم خانم منشی دختر جوانی بود که حجاب درستی نداشت، ایشان چند دقیقه ای با این دختر صحبت کردند که من حضور نداشتم و نشنیدم. ولی وقتی برای معاینه پیش دکتر رفتند این خانم به من گفت که به حاج آقا قول داده ام که حجابم را رعایت کنم ولی خانواده من طوری است که به هیچ وجه اجازه چنین کاری را نمی دهد، و ناراحت بود از این که نتواند به قولش عمل کند، بودند کسانی که در زمان گذشته شغل آنان مشروب فروشی بود و به برکت این عالم ربّانی توبه کردند و گذشته را اصلاح نمودند، یکی ازجوانان علاقمند به ایشان در خاطرات خود از اولین آشنایی با ایشان نقل می کند که چگونه پس از شرکت در نماز جماعت مسجد ایشان و تنها با یک سلام محبت آمیز وی را مجذوب خویش ساخت به طوری که مسیر فکری و اعتقادی او متحول گردید.
آری رسول خدا صلی الله علیه و اله خطاب به امیرمؤمنان فرمودند : لأن یهدی الله بک رجلاً واحداً خیر لک مما طلعت علیه الشمس، اگر خدا به دست تو یک نفر را هدایت کند برای تو بهتر است از آنچه آفتاب بر آن می تابد؛ و در این میان آیت الله سید علی گلپایگانی کارنامه ای بس درخشان و موفق از خود به جای گذاشت.
در جلسات علمی فقه و اصول و جلسات درس اخلاق و تفسیری که برای بانوان و آقایان که تشکیل دادند شاگردان فاضل و متدینی تربیت یافتند. و نیز یکی از بر جسته ترین جلسات علمی ایشان کلاسهای بحث امامت و ولایت ایشان بود که به پیروی از استاد گرانقدرش مرحوم علامه امینی تشکیل می داد. و الحق که در این بحث استادی چیره دست بود و نوآوری های خاص خود را داشت. خدایش رحمت کند، چنان مجذوب ولایت امیر المومنین (ع) و حضرت زهرا (س) بود که در هنگام بحث امامت و ولایت حالی دگرگون داشت. مباحثات فراوان ایشان با اهل تسنن در مکه و مدینه و مصر و حتی برخی کشورهای اروپایی خاطراتی بیاد ماندنی از عشق این مرد بزرگ به امیر المومنین است. و می فرمود به حول و قوه الهی در کوتاهترین زمان طرف مقابل خود را مجاب می گشت. از خاطرات جالب ایشان مباحثه ای بود که پیش از انقلاب در دانشگاه مدینه با اساتید وهابی داشتند، خود می فرمود: چنان در مباحثه بر ایشان غلبه کردم که اگر چند دقیقه ای بیشتر در آن مکان می ماندیم معلوم نبود که زنده بیرون بیاییم. و باید گفت که این تسلط فقط در مباحث امامت نبود، بلکه ایشان استاد پاسخگویی به شبهات اعتقادی و دینی و قرآنی در تمام ابعاد آن بودند. بطوری که با هر کس فراخور میزان سواد و علمش پاسخ مناسبی می دادند.
درسهای اخلاق ایشان که بر گرفته از نفس ملکوتی پدر بزرگوارش بود تا عمق جان شنونده نفوذ می کرد. خوشبختانه نوار برخی از این جلسات موجود است. که امیدواریم بتوانیم آن را به دست عموم برسانیم. در این رابطه همیشه به شاگردانشان توصیه می فرمودند که نماز شب بخوانید. کسی که نماز شب نخواند به هیچ چیز نمی رسد و می فرمود: من هر چه دارم از نماز شب است. خانواده و فرزندان ایشان به یاد ندارند که نماز شب ایشان و مناجاتشان چه در حضر و یا سفر ترک شده باشد. بیشترین تاکیدشان بر نماز اول وقت بود و چنان عشق به نماز در روح وتن ایشان نفوذ کرده بود که در این روز های آخر عمر هر گاه به هوش می آمدند بدون استثناء فقط از وقت نماز سوال می فرمودند و می گفتند می خواهم نماز بخوانم. و از توصیه های دیگر اخلاقی ایشان که بر آن به شدت تاکید می فرمودند عدم هم نشینی با افراد لا ابالی و بی نماز بود. حتی می فرمودند به این افراد سلام هم نکنید و نزدیکشان نشوید. و نیز از توصیه های اکید ایشان که از پدر بزگوارشان آموخته بودند تبری از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) بود. در این باره می فرمودند که پس از مدتی طولانی که پدرم را در خواب دیدم و از جایگاهشان سوال کردم. ایشان فرمود ما هفت نفر هستیم در آسمان هفتم. پرسیدم چه کسانی آنجا هستند. فرمود یکی از ما محقق کرکی(ره) است. بعد ایشان خود می فرمود: علت اینکه مرحوم محقق کرکی رضوان الله علیه در آسمان هفتم است شدت تولی و تبری ایشان است که در زمان حیاتش خدمت فراوانی به تشیع و توسعه آن در ایران کرد. و این بزگوار کتابی هم در این زمینه (تولی و تبری) نوشته است. و می فرمود پدر من نیز نسبت به این موضوع بسیار تاکید داشتند و در طول هفته نیز در این مورد برنامه ای داشتند.
مسجد سادات در آخرین سالهایی که ایشان امامت جماعت آن را عهده دار بودند به خصوص در شب های سه شنبه که جلسه درس و پرسش و پاسخ داشتند و مناسبت هایی نظیر ماه رمضان و شب قدر و دهه عاشورای مملو از جوانانی بود که شیفته حسن خلق و معنویت ایشان شده بودند.
فراوانی مراجعات حضوری و تلفنی و سوالات شرعی و مشاوره های کاری و خانوادگی ایشان را خسته نمی کرد، منزل ایشان در اعیاد مختلف به خصوص عیدغدیر آکنده از جمعیت مشتاقی بود که به شوق زیارت ایشان و تبریک عید می آمدند و مراسم عزاداری شهادت حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام – که افتخار ایشان انتساب به آن امام معصوم است – هر ساله با شکوه خاصی برگزار می شد. از بارزترین خصوصیات آن مرد بزرگ، عشق و محبت شدید نسبت به اهل بیت علیهم السلام به خصوص جده بزرگوارش فاطمه زهرا سلام الله علیها و تقیّد ایشان به اقامه عزای سید الشهداء علیه السلام بود چنانکه در وصیت نامه خویش همگان را به این مهم توصیه فرمودند، گریه ها و توسلات و عرض ارادت های ایشان به آستان مقدس اهل بیت علیهم السلام به خصوص در مجالس عزاداری هنوز در خاطره ها باقیست.
سرانجام آن عالم بزرگوار پس از یک دوره طولانی بیماری و حدود یک ماه بستری شدن در بیمارستان در صبح روز ۲۸ دی ماه ۱۳۸۹ دعوت حق را لبیک گفتند. مراسم تشییع پیکر باشکوه ایشان در تهران و درمیان حزن و اندوه و گریه آقایان و بانوانی که سالها ایشان را می شناختند نشان دهنده عمق نفوذ آن عالم ربانی در دلهای مؤمنان بود، مسجد سادات که مملو از جمعیت عزادار بود خاطره ۴۴ سال نماز و عبادت و خدمات فرهنگی و معنوی ایشان را از یاد نخواهد برد،
پیکر مطهرشان پس از تشییع در تهران و قم که با حضور علماء و مراجع و شخصیت ها انجام گرفت در صحن مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها آرام گرفت.
برای آنان که می خواهند در همان مسیری که ایشان عمری را در آن مسیر سپری کرد توجه و توسل به اهل بیت علیهم السلام و دوری از گناه و معصیت مهم ترین ویژگی این مسیر نورانی و پربرکت است.