بسمه تعالی
احوالات مرحوم آیت الله العظمی سید جمال گلپایگانی (ره) در مصاحبه مجله حوزه با آیت الله حاج حیدر علی محقق از علمای اصفهان؛
حوزه: حضرت عالی از محضر آقا سید جمال گلپایگانی (ره) بهره بردهاید اگر از آن عارف بزرگ خاطرهای دارید لطفا بفرمایید.
استاد: ایشان بحث فقهی داشتند که عصرها در منزل میفرمودند. بنده هم در این درس شرکت میکردم. مرحوم آقا سیدجمال در زهد و تقوی معروف بود، اهل ریاضت بود و کراماتی هم داشت چند خاطره از آن بزرگوار به یاد دارم که برای شما نقل میکنم.
به مناسبتی به من نقل فرمودند: «شبی عدهٔ زیادی از بستگان که برای زیارت به نجف اشرف آمده بودند به منزل ما وارد شدند شام نخورده بودند و ما هم در خانه چیزی نداشتیم. از منزل خارج شدم برای تهیه غذا (دیر وقت بود) مغازهها بسته بود. متحیر بودم که خدایا چه کنم؟ (اولی که به نجف آمده بودند به حضرت عرض کردند من امور مادی از شما نمیخواهم، وضعشان طوری بد بود که جایی برای سکونت نداشتند و رفته بودند و در کوفه زندگی میکردند و همسرشان با خیاطی کردن مخارج خانه را اداره میکرد. البته مسئله خیاطی تا مدتهای مدیدی همچنان ادامه داشت حتی وقتی که به نجف آمده بودند. لذا در آن شب خجالت میکشیدند از حضرت چیزی بخواهند و متحیر بودند چه کنند) گفتم: خدایا اینها زوار حضرت امیر هستند و از بستگان من. در حالیکه این حرفها را زمزمه میکردم، دیدم مغازههای در آن طرف باز است. حال آنکه من چنین مغازهای را قبلا ندیده بودم. چند گام که به طرف مغازه رفتم متوجه شدم مغازه دار (به نام مرا صدا زد و) سلام کرد (مثل اینکه من را میشناخت) و گفت: چه میخواهی؟ آنچه میخواستم گفتم. (جالب اینکه همه چیز داشت هم نان و هم میوه جات و لبنیات و غیره در حالیکه چنین مغازههایی در آن زمان مرسوم نبود.) همه را داد و قرار شد پول آن را بعدا بدهم چند قدمی که رفتم (یادم آمد جمع قیمت را نپرسیدم) برگشتم به عقب ولی وقتی نگاه کردم نه از مغازه خبری بود و نه از صاحب مغازه. (فردا که از مغازه داران محل سراغ گرفتم آنها نیز وجود چنین مغازهای را انکار کردند.)»
باز نقل میفرمود: «یک وقتی بسیار بدهکار شدم به همسرم گفتم من از حضرت چیزی نمیخواهم شما به حرم بروید و از حضرت بخواهید. ایشان رفتند حرم و پس از مدتی پای برهنه به خانه برگشتند. گفتند نه فقط چیزی گیرم نیامد بلکه کفشم را هم بردند! خیلی ناراحت شدم و عبا به سر کشیدم و به حرم مشرف شدم و زیارت نامه مختصری خواندم و شروع به عرض حال کردم و خواست نماز حرم بیرون بیایم در این موقع مردی (خراسانی که نمیشناختمش) جلو آمد و پول زیادی به من داد. این پول به حدی بود که نه تنها قرضهایم را ادا کردم بلکه برای مدتی هم مخارج ما را تامین کرد.»
مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی (ره) که از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی بود درباره فوت آن مرحوم میگفت: «پس از اینکه مشروطه به انحراف کشیده شد و مفاسد این انحراف یکی پس از دیگری آشکار میشد مرحوم آخوند تصمیم گرفت به ایران برود و اقدامی اساسی کند. حدود پانزده نفر از علما اسم نوشتند که همراه ایشان به تهران بروند من هم یکی از آنان بودم. وسیله بیرون نجف آماده شد. مرحوم آخوند شب برای زیارت به حرم حضرت امیر (ع) مشرف شد، صحیح و سالم بود، سحرگاه صدا بلند شد که آخوند فوت کرد. ایشان را ایادی انگلیس مسموم کردند زیرا میدانستند که اگر آخوند به تهران برود مشروطه را دگرگون خواهد کرد و این بر خلاف مصالح و سیاست انگلیسیها بود.»
(مجله حوزه ۵۳ – سال پنجم شماره نهم – آذر و دی ۱۳۷۱)