بسمه تعالی
مصاحبه با آیت الله صافی اصفهانی از علمای بزرگ اصفهان:
حوزه: فرمودید از محضر حضرت آیت الله آقا جمال گلپایگانی رحمت الله علیه بهرههای اخلاقی بردهاید اگر خاطره و نکتهای از ایشان به یاد دارید لطفا بیان کنید.
استاد: ایشان از مراجع بزرگ بودند درس اخلاق نداشتند لکن جلسههایی داشتند که ما استفادههای اخلاقی میبردیم. از ایشان مطالب زیادی نقل میکنند از جمله: «آقایی که فرد فاضلی بود (مرحوم آیت الله سید جعفر مرعشی) قصد تشرف به حج را داشت، خدمت مرحوم آقا جمال گلپایگانی برای خداحافظی میآید، وقتی میخواهد محضر آقا را ترک کند آقا به ایشان میفرمایند: من وقوف اضطراری نهاری مشعر را کافی میدانم! این آقا که خود اهل فضل بود در دل میگوید: من که مقلد ایشان نیستم برای من چه تفاوت میکند که ایشان وقوف اضطراری نهاری مشعر را کافی بداند یا نداند؟ برای چه این مطلب را به من میگوید؟ به مکه مشرف میشود و روز عید بعد از رمی جمرات وقتی به داخل چادر بر میگردد جوانی سراسیمه وارد میشود و با نگرانی میگوید: همه اعمالم خراب شد زیرا من همین الان وقوف در مشعر را درک کردم. میپرسد از که تقلید میکنی؟ میگوید از آیت الله جمال گلپایگانی. میگوید: اشکالی ندارد و اعمالت صحیح است. جوان تعجب میکند و میگوید: من از هر کس پرسیدم گفت اعمالت باطل است. میگوید: خاطر جمع باش من خودم از ایشان شنیدم که فرمود: من وقوف اضطراری نهاری مشعر را کافی میدانم! در اینجا است که این آقا متوجه میشود که سخن مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی در هنگام خداحافظی حکمتی داشته است و ایشان با دید باطنی، این جوان و اضطراب و نگرانی او را میدیده. از این رو مشکل او را پیشاپیش بدین گونه حل کرده است!»
حوزه: مرحوم آیت لله سید جمال الدین گلپایگانی در مواعظی که برای طلاب و فضلا داشتند بیشتر روی چه نکاتی تکیه میکردند؟
استاد: «تقوا و عدم مجالست با فساق و فجار و اهل غفلت. حتی میفرمود: در مورد استادی که انتخاب میکنید دقیق باشید زیرا همانطور که حرف میزند و درس میگوید روحیاتش هم منتقل میشود.» مناسب است در اینجا قضیهای را که از برخی اصحاب ایشان شنیدهام درباره اثر سوء مجالست با اهل غفلت نقل کنم: مرحوم آقا سید جمال بسیار به زیارت اهل قبور میرفت بطوری که آقایی از اهل فضل باخود میگوید: این آقا مثل اینکه کار مهمتری ندارد. مرجع تقلید است و با این همه مشکلات، وقت و بیوقت به وادی السلام میرود! روزی همین آقا به منزل آقا جمال میرود، آقا آهسته در گوش ایشان میگوید: «ما به وادی السلام میرویم تا مبتلا به فلان و فلان نشویم. (اشاره میکند به برخی امراض روحی آن شخص).»
در هر صورت ظهر روزی از روزهای (بسیار) گرم تابستان آقایی از اهل فضل (مرحوم شیخ ابوالفضل اصفهانی) (میگوید هنگام نماز ظهر در مسجد بالای سر، احساس بوی عطر خوشی کردم، خیال کردم کسی از مامومین با خود به مسجد عطر آورده، ولی بعد متوجه شدم که این بوی عطر از آقا است. این بوی عطر بعد از نماز نیز همچنان بود. و بعد از نماز) مرحوم آقا جمال عبا را به سر انداخته و به طرف وادی السلام حرکت کرد،
(با خود گفتم این پیرمرد این موقع روز ودر این گرما کجا میرود؟ خدای ناکرده کسی بلایی به سرش نیاورد) و همراه ایشان به راه افتادم. از شهر که خارج شدند (هنوز آن بوی عطر خوش بود).
مرحوم آقا جمال برنامهاش این بود که وقتی به وادی السلام میرسید ابتدا سر قبر بزرگان علم و تقوا از جمله مرحوم قاضی میرفته و بعد میآمده و در مکانی که هیچ قبری نبود مینشست و فاتحه و دعا میخواند. (وقتی در وادی نشست وعمامه را از سر برداشت،) عمودی از نسیم خنک و لطیف و معطر شروع به وزیدن کرد. مدتی آنجا نشست. (تذکر این مطلب لازم است که آن مکان اکنون مقبره ایشان است. ایشان وصیت کرده بود که مرا در مقبره العلماء دفن کنیدو اگر نشد در وادی السلام. وقتی جنازه را به عللی به وادی آوردندجای مناسبی غیر از همان مکانی که ایشان مینشستند و فاتحه میخواندند پیدا نمیکنند، از این رو ایشان را همان جا دفن میکنند). خلاصه وقتی کارشان تمام شد (و عمامه را به سر گذاشتند آن نسیم خنک رفت) ولی بوی عطر همچنان با ایشان بود تا اینکه به شهر رسیدند و در مسیر با شخصی برخورد کردند، بعد از سلام و علیک و احوال پرسی مختصری، احساس کردم اثری ازآن بوی عطر خوش دیگر نیست. مرحوم آقا سید جمال رو کردند به من و فرمودند: فلانی دیدی (چگونه با یک ملاقات از انسان میگیرند؟!) وچگونه تماسهای نامناسب اثر خودش را میگذارد.
بنابراین معاشرت و تماس با افراد، برای شخص سالک نقش مهمی دارد. چه با خوبان باشد و چه با بدان.
(مجله حوزه شماره ۶۵ – آذر و دی ۱۳۷۳)